برای اینکه به مسالهی بسیج تودههای مردم توسط علما، یک نگاه تاریخی داشته باشیم، لازم است بزنگاههای اصلی آن را در تاریخ معاصر بشناسیم. جهت فتح باب بحثمان شاید ارائهی گزارشی اجمالی از آن مقاطع تاریخی-از دورهی قاجار تا انقلاب اسلامی- که علما توانستند تودههای مردم را بسیج نمایند، مناسب باشد.
بعد از صفويه يعني بعد از حكومت صفويه ما شاهد نهادينه شدن فرهنگ شيعي -يا حالا به تعبير من- اگر بخواهيم بحث رو سياسي نگاه كنيم، نهادينه شدن فرهنگ سياسي شيعه در بين مردم هستیم و هويت شيعي و فرهنگ و سياست شيعي در حقيقت در بين مردم نهادينه شده است. در فرهنگ سياسي شيعه، عنصر اصلي امامت و ولايت است. امامت و ولايت هم در حقيقت دو پايه دارد؛ يک پايه امام و ولي هست، يک پايه هم پايهي مردم و مولی عليه. اين دو با هم در حقيقت بحث ولايت و امامت را شكل ميدهند. يعني اگر مردم نباشند امام معنا ندارد كه بخواهد برامّتي امامت كند يا مردم نباشند ولي، كسي نيست كه بخواهد بر او ولايت داشته باشد. امامت و ولايت هم عنصر اصلي تشيع است. يعني وجه فارق شيعه و سني در همين بحث ولايت و امامت انتصابي ائمه(ع) است كه ما آن را قبول داريم ولي اهل سنت آن را قبول ندارند. در اين امامت و ولايت، ما معتقديم ولايت ريشهاش ولايت الهي است، بعد ولايت رسولا...(ص) است بعد ولايت ائمه معصومين(ع) است و بعد هم ولايت فقيه هست. اين رابطه ولايي بين امام و امّت يا ولي و مردم با نهادينه شدن فرهنگ سياسي شيعه اين بحث رابطهي امت و امام و ولي و مردم در حقيقت بعد از صفويه با نهادينه شدن فرهنگ شيعي تو ايران تثبيت شده است. به خاطر همين در همان اوايل قاجار يعني زمان فتحعليشاه قاجار كه جنگهاي ايران و روس اتفاق ميافتد، خود شاه خدمت مراجع و علما كه در حقيقت شما با فتواي جهاد مردم رو بسيج كنيد. يعني شما در فتواهاي جهادي كه نگاه بكنيد، مرحوم كاشف الغطاء تعبيري دارند كه اين نوع شئونات، سياسي مثل جهاد و اين جور كارها از شئونات انبياست و از شئونات ائمه(ع) است و از شئونات نائبان آنها يعني فقهاست و براین اساس، من از آنجايي كه قائل به اين نيابت و ولايت هستم، بعد اجازهي جهاد به فتحعلي شاه ميدهد و به مردم ميگوید بر شما لازم است كه او را ياري كنيد. خُب اين فتواي جهادي برمبناي نيابت فقيه از امام زمان(عج) و ولايت او شكل ميگيرد كه خود مرحوم قائم مقام به اين بحث نيابت فقها از ائمه(ع) در كتاب «رسائل الجهاديه» اشاره كرده است. آنجا مردم بسيج ميشوند،{این} يک مرحله است. مرحلهي دوم در قتل گريبايدوف با محوريت «ميرزا مسيح مجتهد». كه{در این ماجرا} نيروي مردمي به سفارت روس حمله ميكند و به خاطر اشکالاتی كه به عملكرد آنها دارند در نسبت با زنان عموماً گرجي و روسي. {مرحلهی}بعد و نقطهي حسّاس بعدي نهضت تحريم تنباكو است که با حكم ميرزاي شيرازي و حضور مردم شكل ميگيرد. در حقيقت در جنگهاي ايران و روس دفع هجمهي نظامي استعمار رو ما داريم، در نهضت تحريم تنباكو دفع هجمه اقتصادي استعمار رو داريم. در مرحلهي بعد نهضت مشروطه رو ميبينيم كه باز بسيج مردم با اعلاميههاي علماست. {حتی} خود كسروي هم آورده كه حالا مردم كه هيچ، بلكه امثال ستارخان و باقرخان هم تصريح ميكنند كه به فتواي علماي نجف آمدهاند. يعني اگر فتواي علماي نجف نبود ستارخان و باقرخان در مشروطيت نميآمدند؛ عموم مردم كه ديگر روشن است. يعني شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه اينها با نظر علما آمدند و حتي در برخي شعارهاشان-در شعرهايي كه مطرح ميشده- تعابيري هست كه ما به خاطر علما و پيشگامان ديني حضور پيدا كرديم، در حمايت آنها آمديم در صحنه. اينجا باز بسيج مردم هست توسط علما در نهضت مشروطه مشروعه، كه نهضت شيخ و علماي ديگر است و در حقيقت مقابله با هجوم سياسي غرب است. يعني در نهضت دورهي مشروطه شاهد اين هستيم كه روشنفكران غربگرا و انگليسيها دنبال تأسيس يك نظام سياسي غربي سكولار است كه علما اين{طرح آنها} را با عدالتخانه يا با آن مشروطهي مشروعه دفع ميكنند. يا با اصل دوم متمّم كه در قانون اساسي ميگنجانند و تأكيداتي كه براجراي احكام اسلامي در قانون اساسي يا در وظايف مجلس در بيانيهي همهي علما مطرح شده است-چه مشروطه خواه، چه مشروعه خواه-. بعد از آن، نهضت ملي شدن نفت را داريم كه فتاواي مختلف علما در مراحل مختلف نهضت را داريم و بعد هم انقلاب اسلامي كه آنجا هم باز دقيقاً بر پايهي رهبري امام و تأكيدات امام و ساير مراجعي كه در حقيقت تو نهضت تأثير گذار بودند، مردم بسيج شدند و يه حرکت سياسي رو انجام دادند، جنبش سياسي اجتماعي رو انجام دادند. در انقلاب اسلامي در حقيقت ما مقابله کردیم با هجمهي فرهنگي غرب يا به تعبيري اصلاً بيان تمدن غربي. يعني انقلاب اسلامي مقابله با بنياد تمدن غربي است. يک عدّه قائل هستند كه جنبشهای معاصر سير تكاملي دارد. اول دفع هجمهي نظامي، بعد اقتصادي، بعد سياسي، بعد فرهنگي و بنياد تمدن غرب زير سؤال ميرود. در همهي اينها بدون استثناء شما رأس نهضت رو يك مرجع و يك مجتهد ميبينيد و پايهي نهضت هم مردم هستند و حضور مردم هم اصلاً بر مبناي فتاوا يا حكم يا اعلاميههاي علماست.
حضور مردم و بسيج كردن مردم رو به عنوان يك مؤلفه و یکی از ابزارهای نمایش قدرت سياسي علما براي پيشبرد اهدافشان است. قطعاً مؤلفههاي ديگری هم هست، ابزارهاي ديگري هم هست. آن ابزارها و آن مولفهها را برشمارید و اگر ممکن است مقایسهای داشته باشید بین «بسیج تودههای مردم» و سایر ابزارهايي كه علما برای پیشبرد امورات و اهداف به کار میبردند.
شايد بشود گفت اكثر ابزارهايي كه علما در اختيار دارند به نوعي برميگردد به بسیج تودهها. مثلاً فرض كنيد يكي از شيوهها و ابزارهايي كه علما برای اينكه حكومت يا شاهان را مجبور به انجام يك كاري بكنند، نوعي ارتباط صميمي برقرار كردن و يك احترام ظاهري به آنها گذاشتن{بود}. مثلاً در نوع روابطشان سعي ميكردند كه آنها را در رودربايستي بياندازند. در حقيقت اين يك شيوه است كه خب به شكلهاي مختلف، که در آن بعضاً القاب و عناويني كه به اين شاه ميدهند يا احترامي كه به ظاهر يک جاهايي به شاه ميگذارند، او را مجبور ميكنند كه او هم در حقيقت احترام بگذارد و یک جاهايي نتواند حرف علما را زمين بزند. اين در مراحل مختلف {تاریخ}هست. مثلاً شما در نهضت تنباكو مرحوم ميرزا در تلگرافي كه به ناصرالدين شاه دارد، تعبيرش این جوري است كه: شما «شاه شيعه» هستي و شما «شاه اسلام پناه» هستي و ... كار شما كه نيست، شما كه هيچ وقت همچنين كاري نميكني ولي حالا ببين كسي زيردستت اين كار رو انجام داده جلویش را بگير! اين يک ابزار است.
يكي ديگر از ابزارها، ابزارهاي تهديدآميز است كه با ادبيات تند و شديدي علما میخواهند که بايد فلان كار بشود. مثلاً نامهاي كه ملاعليكني دارد در قرارداد رويتر، كه خيلي تند مينويسد، منتها ببينيد اين نوع ابزار باز برميگردد به همان ابزار بسیج تودهها. علما آن جاهايي كه با نرمي و صميمت وارد ميشوند، استفاده از اون رابطهي شخصيشان است. ولي جاهايي كه با تهديد يا با تندي يا با فراخوانِ مردم وارد ميشوند، هر كدام از اين روشهاي تند قاعدتاً بر ميگردد به همان پشتوانهي اجتماعيشان. يعني ببينيد وقتي ملاعلي كني تند ميشود با ناصرالدين شاه يا وقتي مثلاً شيخ فضلالله تند ميشود با عينالدوله،{درست است که} اشارهاي نميكنند كه مثلاً ما مردم را به صحنه ميآوريم، ولي چرا ناصرالدين شاه ميترسد؟ چون ميداند اگر حرف عالم دینی را گوش نكند، آن عالم دینی يک جايگاه اجتماعي دارد كه ميتواند يک كار ديگري بكند. لذا خيلي از ابزارهاي ديگري كه مورد استفاده قرار ميگيرد باز به نظر من برميگردد به همون پشتوانهي اجتماعي علما. مثلاً در ماجرای تنباكو، يكي از ابزارهاي علما تحصنّ بوده است. یا در مشروطه وقتي كه به يک چيزي معترض بودند با مهاجرت صغری و کبری نشان دادند. علماي يک شهري جمع ميشوند ميروند خارج از شهر تحصن ميكنند. با این کار لطمهاي به سيستم نميزنند. چرا، يه موقع ميآیند وسط شهر تجمع ميكنند، شهر را به هم ميريزند. اما علما اتفاقاً ميرفتند خارج از شهر تحصن ميكردند. منتها چرا تحصن آنها در خارج از شهر اثرگذار بود؟ به خاطر اينكه اينها وقتي خارج ميشدند، شما ميبينيد، فشار مردمي ميآمد به حكومت كه بايد علما رو برگرداني. حالا اين فشار مردمي از چند باب بوده. يكي از باب احترام به علما بود. يكي از باب اينكه خيلي از كارهاي اجتماعي دست علما بود. مثل بحثهاي قضايي، بحثهاي حقوقي، بحثهاي ازدواج و طلاق و خيلي چيزهاي ديگر كه داريم. در مشروطه در داستان مهاجرتها، داریم که زنهای شاه دور كالسكهي شاه را ميگيرند كه علما رو برگردانيد. چه کسی بايد عقد بچههاي ما را بخواند؟! لذا فكر ميكنم كه اكثر اين ابزارها باز برميگردد به آن پشتوانهي اجتماعي. هرچند به ظاهر بحث مردم و پشتوانهي اجتماعي مطرح نيست ولي زماني او تحصنش يا تهديدش اثر گذارد كه شاه بداند كه اگر بخواهد با او برخورد بكند يا بخواهد به تهديد او توجه نكند يا بخواهد او را به شهر برنگرداند با يک فشار اجتماعي مواجه خواهد شد.
ولی در برخی مقاطع تاریخ مواردی داریم که حکومت با علما برخورد کرده و واکنش مردمی جدّی هم شاهد نبودیم. دو موردش را برمیشمارم و در هر دو هم یک سوال تاریخی وجود دارد که چرا واکنش مردمی شاهد نبودیم. يكي دار زدن شيخ فضلا... ، يكي هم ماجرای کتکزدن آقای بافقی در حرم حضرت معصومه(س) در حضور مردم توسط رضاخان.
داستان شيخ فضلالله داستان خاصّي است. شيخ وقتي كه اعدام ميشود برای خيليها سؤال ميشود که چطوري ميشود مثلاً يک مجتهدي در تهران اعدام ميشود و كسي هم ككش نميگزد! داستان شيخفضلا... چند تا نكته دارد. نكتهي اول اينكه شيخفضلا... قبل از اينكه ترور فيزيكي و اعدام بشود، ترور شخصيتي شده. يعني ابتدا جايگاه شيخ فضلا... رو در ذهنيت خيليها خراب كردند و او را مستحق اعدام تصوير كردند، بعد اعدامش كردند و اين استحقاق اعدامش هم باز به اين معنا نيست كه مردم به علما پشت كردند- نه- استحقاق شيخ فضلا... به اعدام را به استناد اختلافات او با علامه آخوندخراسانی و يا حتي شايعهي تكفير شيخ توسط علامه آخوند يا شايعات ديگر مبتني بر اينكه آخوند و بزرگان علما قائل به برخورد تند با شيخ فضلا... و يا حتي اعدام شيخ فضلا... هستند، صورت ميگيرد. به نظرم روزنامهي «حبلالمتين» شایعهی تكفير شيخ توسط آخوند را نقل ميكند و لذا باز هم دارد از جايگاه روحانيت استفاده ميكند. يعني اعدام شيخفضلا... بدين معنا نيست كه روحانيت از چشم مردم افتادند. اتفاقًا از همان جايگاهي كه مثلاً علمايي مثل آخوند در چشم مردم دارند استفاده ميكند كه شيخ را خراب كنند و لذا ديگر شيخ را از آن جايگاه اول مياندازند كه بعد اگر خواستند اعدامش كنند كسي معترض نشود. مردم هم خواهند گفت كسي كه جلو آخوند بايستد بايد هم اين بلا سرش بياد! اين يک نكته. نكتهي دوم هم اينكه اعدام شيخ خيلي سريع انجام شده. يعني فاصلهي دستگيري تا اعدام شيخ خيلي سريع و در يك روز شيخ دادگاهي شد و حكمش صادر شد و اعدام شد. يعني اصلاً از تشكيل دادگاه تا اعدام در همان روز چند ساعت بيشتر نيست. و لذا تا خبر برسد به مردم يا به علما يا به ديگران، کار تمام شده بود. نكته سوم اين است كه آنهايي كه شيخ رو دار زدند یپرم خان ارمني و ارمنيهاي اطراف او بودند، يعني هيچ مسلماني نرفت طنابدار را بیندازد گردن شيخ. يک ارمني طناب دار رو انداخت گردن شيخ و بعضي از مأموران شهرباني كه آنجا بودند عموماً ارمني بودند و اينها اين كار را انجام دادند. نكتهي بعد هم اين است كه تعداد معدودي هم در ميدان توپخانه-محل دار زدن شیخ فضلا...- بودند. يعني شما نميتواني بگویي عموم مردم تهران اونجا بودند، چون اعلام نكردند كه حالا ميخواهيم 5 ساعت ديگر يا فردا شيخ را دار بزنيم، بياييد! در عکسها هم اگر ببينيد خيلي نيستند. خيلي كه چرا، ميدان پر است، ولي اين به نسبت جمعيت تهران چيزي نيست. به هر حال خيلي از آنها مشروطهخواهان تندي هستند كه اصلاً آمدن تهران را فتح كردند و با شيخ كينه و دشمني دارند. حالا يا طيفهايي مثل یبرم خان ارمني كه اصلاً اعتقادي به روحانيت و اسلام ندارد يا طيفهاي مشروطه خواهان غربگرا هستند كه با به هيچ روحاني اعتقاد ندارند- اينها شيخ را كه هيچ، فردایش بهبهاني رو هم ترور ميكنندیا طبق حالا بعضي از نقلها آخوند رو هم ميكشند-. يعني يک طيف ارمني، يک طيف سكولار غربگرا، يک طيف هم عامّه مردم كه واقعاً احساس ميكردن شيخ واقعاً مستحق اعدام به همان دليلي كه عرض كردم، حضور داشتند. يعني اين سه تا طيفاند كه دارش زدند و ضمن اينكه بعضي نقلها هم هست كه اصلاً يه عده هم اونجا گريه ميكردند. پس حضور مردم همه علامت اين نيست كه راضياند به اعدام شيخ. اين از داستان شيخ، راجع به مرحوم بافقي وضعيت فرق ميكند، از يه جهت ديگر، و آن هم اين است كه رضاخان با یک كودتايي كه كرده به ويژه در دوران وزارت جنگش با آن قلدري كه به خرج داد و بعد هم كه حكومتش تثبيت شد واقعاً رضاخان مورد ترس واقع شده بود. يعني ابهتي كه رضاخان داشت و قلدري كه رضاخان داشت به شدت مردم را ترسانده بود. ضمن اينكه در داستان رضاخان برخي از علما هم ورود نميكنند. آنها البته دليل ديگری دارد؛ نه به دليل ترس از رضاخان، مثل مرحوم آقاي حائري و خيلي از افراد حوزه علميه قم به رياست مرحوم آقاي حائري معتقدند كه در حقيقت بايد اوضاع را حفظ كرد و لذا در آن فضا صلاح نميديدند كه درگير بشوند با رضاخان. كمااينكه رضاخان هم تهديد كرده بود -كه يا در همين جريان بافقي يا در قيام حاج آقا نورا... است -كه ميآیم حوزه را به توپ ميبندم و حتي راه هم انداخت. يعني از همين منظريه- 40 كيلومتري قم- توپهایش را راه انداخت كه بيایند به سمت قم و اين كار را هم میکرد. يعني آدم اين مدلي بود رضاخان؛ از او هركاري برميآمد. كمااينكه در جريان كشف حجاب و قيام گوهرشاد تو حرم امام رضا(ع) مردم رو به گلوله بست يعني حرمت حرم امام رضا(ع) را هم نگه نداشت چه برسد به حرمت عالم رو نگه دارد. در دورهي رضاخان 2 تا نكته هست. يكي اينكه استبداد شديد رضاخان و قلدري رضاخان و بي محابا عمل كردن او موجب ترس و وحشت شديد مردم است و نكته دوم اينكه خود علما هم حمايت نميكنند. يعني به نظرم در جريان مرحوم بافقي، مرحوم حائري ميگوید آن اتفاق آقای بافقي به خودش مربوط است- ربطي به حوزه ندارد-. اينها را پای حساب حوزه ننويس و اين نه به اين معناست كه قبول ندارد كار آقای بافقي را- نه- نميخواهد حوزه مقابل او قرار بگيرد. يعني مرحوم بافقي دارد اينجا فدا ميشود. و لذا وقتي خود علما ورود نكنند مردم هم طبعاً خيلي ورود نخواهند كرد.
در تاريخ معاصر-در 200 سال اخير- برههاي نداشتيم كه علما بخواهند حركتي را ايجاد كنند و مردم با آنها همراهي نكنند؟
به ذهنم نميآید جايي كه علما ورود بكنند و مردم نیایند. ممكن است كم و زياد داشته باشد، مثلاً فرض در جريان تحريم تنباكو اگر شايد مدت (طول حرمت تنباكو) طولاني ميشد يه عده مردم خسته ميشد يا مثلاً در دورهي رضاخان ممكن است از ترس استبداد مردم شلتر حضور داشته باشند، ولي در همان دورهي رضاخان، وقتي كه قيام مشهد شكل ميگيرد، حاج آقا حسين قمي و ديگراني كه هستند و مردم هم ميآیند. تا پاي كشته شدن هم ميآیند. يعني شايد نتوانيم جايي را برشماریم كه علما واقعاً ورود كردند و مردم علما را تنها گذاشتند. ولي خُب، ممكن است یک جاهايي كم و زياد داشته باشد.
آیا جنبش مردمي داشتيم كه يک جريان سكولار بدون تابلو دين بتواند تودههاي مردم را بسيج كند؟
خيلي محدود، به ندرت.
در بیداری اسلامی کشورهای منطقه هم این پرسش وجود دارد.
ممكن است آن جا باشد. ولي باز نقش روشنفكران نيست. گاهی مردم از لحاظ اقتصادي به تنگ ميآیند قيام ميكنند اين يک حرف است. يک وقت از لحاظ استبداد سياسي به تنگ ميآیند قيام ميكنند. يک وقت هست براساس فتوا يا حكم قيام ميكنند. مثلاً در جريان تنباكو، تاجر تنباكو كشاورز است، مسائل اقتصادياش به مشكل خورده و دادش در ميآید. ولي يک موقع هست همين آدم با انگيزهي ديني دادش در ميآید و حركت ميكند. مثلاً آن تاجر شيرازي كه 12 تن تنباكوی خود را آتش ميزند. اگر مشكل اقتصادي داشته باشد كه نبايد آتش بزند. اين اعتقاد ديني است و ربطي به اقتصاد ندارد. يک موقع هم هست نه، با تحريك روشنفكري- يعني ارزشهاي روشن فكرانه- به خاطرش قيام ميكند. مثلاً دموكراسي ، مثلاً ليبرالیسم، مثلاً جامعه مدني، اين ادبيات طرف را به قيام وا ميدارد. در كشورهاي عربي معقتدم اينجور نيست. در كشورهاي عربي ممكن است برخي انگيزههاي ديني داشته باشد، ممكن است برخي انگيزههاي شخصي داشته باشند. مثلاً از لحاظ اقتصادي به تنگ آمده باشد. از لحاظ استبدادي به تنگ آمده باشد. اين حاكم را نميپسندد. ولي اينكه مثلاً بگویيم با ارزشهاي ليبراليستي يا غربي طرف وارد فضاي سياسي شده، اینطور نیست. در داستان كشور ما خب كاملاً متفاوت است با آنها. اصلاً با آنها قابل مقايسه نيستيم. شما يک ارزشهاي سياسي شيعه داريد كه آنها ندارند. در فضاي تاريخ ما اگر بخواهيم مثال بزنيم يعني خيلي بخواهيم زور بزنيم، شاید بتوانيم مواردي را در مشروطه پيدا كنيم كه با سخنراني روشنفكرانه مردم آمده باشند؛ كه آن هم عامّهي مردم نيستند. من سراغ ندارم كه عامّهي مردم باشند. يک افراد خاصياند.